شاملو، آخر افق روشن میگه:
و من آن روز را انتظار میکشم. حتی روزی که دیگر نباشم.
منم همین رو توی دلم تکرار میکنم. صبر میکنم که به نهایت برسم. جایی که بدونی و بفهمی. جایی که دوباره احساس کنی. جایی که این کابوس تموم بشه. زیر لب به خودم میگم هیچچیزی ابدی نیست. شاید ما آخرش رو ندونیم، شاید آخرش رو نبینیم اما تموم میشه و من آن روز را انتظار میکشم. حتی اگر نباشم.
پانویس:
چند کلمه ای های مسخره ای هستن. به بزرگی خودتون ببخشید.
درباره این سایت